پاورپوینت فضا در معماری

پاورپوینت فضا در معماری , فضا در معماری , معماری ,
 دسته: معماری
فرمت فایل: ppt
حجم فایل: ۴۱۱ کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: ۱۱

فضا در معماری، همان چیزی است که انسان را از عوامل طبیعی محافظت می‌کند و کلیه فعالیت‌های فردی و اجتماعی فرد را در بر می‌گیرد انسان در فضا نیازهای مادی و معنوی خود را تأمین می‌کند جوهر اصلی معماری فضا هست و در فضای معماری انسان حرکت و زندگی می‌کند فضا در معماری انواع گوناگون دارد و به طرق متنوعی می‌توان فضا را در معماری دسته‌بندی کرد

قیمت فایل فقط ۲,۰۰۰ تومان

خرید

پاورپوینت فضا در معماری

.

فضا در معماری

مقدمه :

وابستگي انسان به فضا ، ريشه هاي عميقي دارد . اين دلبستگي از نياز به درك روابط اجتماعي انسان ، جهت كسب مفهوم و فرمانروايي بر دنياي حوادث و رويدادها سرچشمه مي گيرد . بشر بين خود و اشياء رابطه ايجاد مي كند . بدين معني كه وي خود را به طريق فيزيولوژي با اشياء وفق داده و ايجاد سازگاري مي كند . چون حركات بشر در فضا انجام مي شود ، لذا فضا بيان كننده وجه ويژه اي از ايجاد ارتباط ميان انسان ها و ميان انسان ها و محيط نبوده بلكه صورتي است جامع از هرگونه ايجاد ارتباط و دربرگيرنده آن . بنابراين مي توان بر اين نكته تاكيد كرد كه فضا فقط يك جنبه از ايجاد ارتباط كلي است .

در عهد باستان دو نوع تعريف ، مبتني بر دو گرايش فكري براي فضا يافت مي شود : تعريف افلاطون كه فضا را همانند يك هستي ثابت و از بين نرفتني مي بيند كه هر چه به وجود آيد در داخل اين فضا جاي دارد .

تعريف ارسطويي كه فضا را به عنوان Topos يا مكان بيان مي كند و آن را جزئي از فضاي كلي تر مي داند كه محدودة آن با محدودة حجمي كه آن را در خود جاي داده است ، تطابق دارد . تعريف افلاطون موفقيت بيشتري از تعريف ارسطو در طول تاريخ پيدا كرد و در دورة رنسانس با تعريف نيوتن تكميل شد و به مفهوم فضاي سه

بعدي و مطلق و متشكل از زمان و كالبدهايي كه آن را پر مي كنند درآمد .

دكارت بر خصوصيات متافيزيكي فضا تاكيد دارد ، ولي در عين حال با تاكيد بر فيزيك خالص و مكانيكي اصل سيستم مختصات راستگوشه را براي قابل شناسايي كردن وسعت ها به كار برد .

بعد از رنسانس به تدريج مفاهيم فضا از موجوديت واقعي آن جدا و بيشتر به جنبه‌هاي متافيزيكي آن توجه شد ، ولي در زمينه هاي علمي ، فضا مفهوم مكاني بيشتري را پيدا كرد .

در طراحي معماران كوشش معماران همواره براي خلق فضاهاي مطلوب و سودمند جهت استفاده انسان بوده ، كه براي نيل به اين هدف اطلاع از نحوه برخورد و رفتار او در درون اين فضاها بسيار اهميت دارد . مبلمان ، نور ، رنگ ، عملكرد ، حريم ، احساس ، نحوه استفاده و بطور كلي همة ابعاد كمي و كيفي و رفتار انسان در درون هر فضا «سناريو» ي اين فضا را تعيين مي كند .

در اين مقاله ، سعي شده است به اين پرسش پاسخ داده شود كه تعريف فضا چيست؟ فضا در معماري چه مفهومي دارد؟ انواع فضا كدام است ؟

و در نهايت پاسخ به پرسش نهايي : فضاي معماري چه نوع فضايي بايد باشد و خصوصيات آن چيست ؟

۱-فضا چيست؟

«ذرات فضا چيزي را باز مي نماياند كه فضا مي خواهد باشد.» لوئي كان

نزديكترين تعريف براي فضا ، به نظر مي رسد چنين است كه فضا را خلائي در نظر بگيريم كه مي تواند شي را در خود جاي دهد و يا از چيزي آكنده شود .

فضا در واقع چيزي نيست كه تعريف دقيق داشته باشد ، اما قابل اندازه گيري است . ارسطو اولين متفكر اروپايي باستان ، فضا را قابل قياس با ظرف مي داند كه جايي خالي است و براي وجود داشتن بايد پيرامون آن محصور باشد ، يعني ارسطو براي فضا نهايتي در نظر مي گيرد .

بر عكس اين تعبير را جيوردانو برونو (Giordano Bruno) در قرن شانزدهم ارائه مي‌دهد . (با استناد به نظريه كپرنيك) . به عقيده او فضا از طريق جداره ها درك مي‌شود و مجموعه اي از روابط ميان اشياء است و نيازي نيست كه از همه سمت محصور باشد و يا به تعبيري همواره نهايتي داشته باشد . محيط و خصوصاً معماري در مجموعه اي از سيستم هاي فضايي كم و بيش پيچيده است كه بر يكديگر تاثير مي‌گذارند . هر چه ساختار فضايي اين ارتباطات ساده تر باشند درك آن به عنوان يك كليت ساده تر است و به عكس ، پيچيدگي در نظم آن باعث مي شود تا نگاه ما بيشتر به دنبال ساختار و ريز نقش آن باشد . بشر از همان ابتدا نيازمند فضايي است كه او را در مقابل تاثيرات محيط حفظ كند . بنابراين اين فضا چون نقطه شروع انسان براي شناخت محيط است داراي ارزش خاصي مي باشد .

اين فضا مركزي است كه بر مبناي آن تمامي ارتباطات فضايي شكل يافته و سنجيده مي شوند از يك سو ساخت و پرداخت اين فضا وابسته با امكانات فني انسان است و از سويي ديگر گوياي حالات و روحيات سازنده آن مي باشد . لويي كان اين نكته را چنين بيان مي كند : «ذرات فضا نه تنها روح زنده است بلكه فضا نمودي است از نياز بشر نسبت به وجود.»

اين نوع مشخص از وجود داشتن و هم از اين طريق ، روح حاكم بر ساختار و پردازش فضا در طول زمان هميشه متغير بوده و تابعي از فرهنگ مي باشد .

در فرهنگ اروپا ، در طول تاريخ آن سه نوع نگرش كاملاً متفاوت نسبت به فضا قابل بررسي است . نخستين آن همزمان با دوران شكوفائي تمدن و فرهنگ بين النهرين ، مصر و يونان مي باشد . معماري اين دوره به صورت مجسمه بوده كه مي بايست درخشش آن در تمامي فضاي بي پايان جلوه گر باشد و ارتباطي با كهكشان برقرار سازد . نقش فضاهاي داخلي در اين دوره نقشي ثانويه بوده و به آن چندان توجهي نمي شده است . (عناصر تشكيل دهندة فضا به مراتب مهمتر از خود فضا بودند.) به عكس معماري يونان كه نوعي «مجسمه سازي» بود در معماري رومي تبديل به «فضا‌سازي» گرديد . براي اولين بار در اين معماري ، براي كاربري هاي گوناگون ، فضاهاي متفاوت در نظر گرفته شد . فضاي داخلي پرداخته تر و فعال تر گرديد و از اين طريق نقش اول را در معماري بر عهده گرفت .

شروع دوران سوم را مي توان آغاز قرن حاضر است . فضا در اين دوره ديگر محفظه‌اي محصور و بسته نيست ، بلكه به يك حوزه يا پهنه تبديل مي شود . به اين ترتيب است كه رابطه بين فضاي داخل و فضاي خارج نيز متحول مي گردد .

۲-انواع فضا

۲-۱-فضاي رياضي و ادراكي

فضا (Space) را مي توان به سه دسته تقسيم كرد : ۱-فضاي جغرافيايي ، ۲-فضاي زندگي ، ۳-فضاي معماري .

فضاي جغرافيايي ، فضايي است ذهني ، چرا كه مستقيماً قابل ادراك نمي باشد . در ذهن اين فضا با مجموعه اي از اطلاعات مشخص شده كه با استفاده از وسايل كمكي (نقشه يا مدل) توانايي شناخت آن را پيدا مي كنيم .

فضاي زندگي ، فضايي است نيمه ذهني ، زيرا بعضي از صفات آن براي ما مستقيماً قابل ادراك است و بسياري ديگر را از راه اطلاعات مي شناسيم و يا اينكه اصلاً نمي‌شناسيم .

فضاي معماري ، فضايي عيني به صورت قابل ادراك است كه مستقيماً احساس مي‌شود . امروزه ساختمانها از روي نقشه ساخته مي شوند ، يعني معمار ايده اش را روي نقشه به صورت دوبعدي كشيده ، كارگران آن را به شكل ۳ بعدي و قابل تجربه مي سازند ، نقشه يا فضاي رياضي با فضاي واقعي تفاوت بنيادي دارد . رابطة بين اين دو را بولنف (Bollnovv) چنين تعريف مي كند :

«اگر از تمام ارتباطات زندة فضاي قابل ادراك صرفنظر كنيم و زندگي را در آن به حد يك تصوير قابل فهم ، تنزيل درجه دهيم ، باقيمانده فضاي رياضي است . در فضاي رياضي ، همه نقاط از يك درجه از اهميت برخوردارند و هر جهتي را مي‌توان محور تلقي كرد . اما در فضاي ادراكي ، هميشه يك مركز (محل ايستادن ناظر) و يك محور تابع محل ناظر وجود دارد . بدينسان فضاي ادراكي تابع شخص ناظر است، بنابراين توسط افراد مختلف ، متفاوت حس مي شود . علاوه بر اين حتي براي يك ناظر ثابت نيز بر حسب وضع فيزيكي او در تغيير است . يكي ديگر از عوامل تمايز فضاي رياضي و ادراكي فاصله است . فاصلاً حسي لزوماً با فاصلة مكاني برابر نيست ، مثلاً در نقشه فاصلة بين دو اتاق از دو خانه همسايه تنها با يك ديوار جدا شده است ، اما از لحاظ حسي اين فاصله بيشتر است . عوامل اجتماعي ، رواني نيز دخيل مي باشند .

۲-۲-فضاي روز و فضاي شب :

در تجربة فضا بولنف اختلافي بين فضاي روز و فضاي شب قايل است : «فضاي روز براي ادراك مقدم تر است ، تصور ما از فضا از فضاي روز حاصل شده است و براي درك فضاي شب لازم است.» فضاي شب فاقد عمق و جهت است و انرژي نامعين بر انسان مي گذارد . فضاي روز پر از نور و فضاي شب غرق در تاريكي است و بين اين دو نيز حدي از تاريكي و روشني قرار دارد مانند نور غروب .

۲-۳-فضاي عمومي و فضاي خصوصي :

در فضاي رياضي ، بين فضاي عمومي و خصوصي تفاوت است ، در حاليكه در فضاي احساسي اين تمايز كاملاً مشهود است . انسان به عنوان موجوديت اجتماعي به برقراري ارتباط با همنوعان نيازمند است ،‌از سوي ديگر براي آرامش و تفكر و رفع خستگي نيز محتاج محوطة فردي است . انسان مدام بين فضاي خصوصي و عمومي درگذر است . خانه به عنوان محيط خصوصي ، مرجع اصلي حركت و نقطه بازگشت او مي باشد . سكونت به معني وقت خود را در يك محل گذراندن نيست ، بلكه به معني خود را در خانه خويش «احساس كردن» است .

به فضاي خصوصي ، تنها عده خاصي اجازه ورود دارند . از طرفي براي انسانها نيز مانند حيوانات حد و مرزهاي نامرئي وجود دارد كه به تنظيم قواعد همزيستي كمك مي كند . ادوارد هال(Hall) هاله هاي فيزيكي پيرامون هر فرد را چهار دسته كرده است : هاله كاملاً خصوصي – هالة شخصي – هاله اجتماعي و هالة عمومي

۲-۴-فضا مابين :

فضا را مي توان سيستمي از روابط ميان اشياء در نظر گرفت .فضاي مابين تنها يك فضاي تهي نيست بلكه براي شناخت اشياء ضروري است . مثلاً اگر دو ساختمان كاملاً نزديك هم باشند ممكن است يكي جزء ديگري در نظر گرفته شود و اگر فاصلة بين اين دو زياد باشد‌، ديگر رابطه اي بين آنها وجود ندارد . بنابراين اين فضاي مابين است كه وسيلة ايجاد ارتباط ميان ساختمانها است . نوع فضاي مابين تابع سه عامل است : اندازه ، تناسب و فرم هر كدام از اجزاء .

عوامل اجتماعي ، رواني نيز تاثير مهمي دارد . مثلاً يك مكان خاص ممكن است براي يكي كنج  براي ديگري احساس تنگي و فشار را ايجاد كند .

فرم                                        تناسب                                          اندازه

۲-۵-تهي (خلاء)

فضاي مابين كجا تمام مي شود ؟ تهي كجا آغاز مي شود ؟ نوع فضاي مابين تابع اندازه ، تناسب و فرم عناصر محدود كنندة آن است . اگر اين سه عامل بر روي فضاي مابين دو چيز اثر نگذارند ، فضاي موجود را تهي مي ناميم . زماني از تهي كامل صحبت مي كنيم كه اصلاً هيچ چيز قابل تشخيص نباشد . تهي به معني يكنواختي محض يا فقدان هر نوع تحريك ادراكي تنها بر روي دريا و يا در تاريكي مطلق نيست ، بلكه در بين ساختمان هاي مسكوني يكنواخت نيز احساس مي شود ، به شرط اينكه موقعيت ساختمانها نسبت به يكديگر به گونه اي باشد كه باعث تشديد يكنواختي شده و نماها طوري طراحي شده باشند كه در عمل محركي مؤثر بر ادراك ايجاد نكنند . در اين صورت است كه احساس انسان آكنده ازيكنواختي مي‌شود وخود را تنها و منزوي مي پندارد يا به عبارت ديگر «تهي» را درك مي كند.

عناصر فضا :

هر كاري كه انسان انجام مي دهد داراي يك جنبة فضايي نيز هست ؛ به هر عبارتي هر عملي كه انجام مي شود احتياج به فضا دارد . فضاي داخلي معماري ، فضايي است ساخته شده به دست بشر و در وحلة اول وظيفة پناه دادن به انسان در مقابل عوامل طبيعي را دارد . لويي كان مي نويسد : «فضا ، فضانيست مگر اينكه به روشني قابل تشخيص باشد كه چگونه به وجود آمده است.»

اولين عنصر ، كف است كه بنا به دلايل عملي معمولاً افقي است و امكانات تغيير در آن نسبتاً محدود هستند : ايجاد اختلاف سطح ، تغيير بافت و يا تغيير جنس . سقف يا بام دومين عنصر افقي محدود كنندة فضا مي باشد . فرم پوشش سقف مي تواند تاثيري كاملاً تعيين كننده در شخصيت كلي فضا داشته باشد . ديوارها عناصر عمومي محدود كنندة فضا هستند . با صرفنظر كردن از ديوارها فقط ستونها به عنوان عناصر عمودي باقي مي مانند . فضا از طريق عناصر تعريف كنندة آن شناخته مي شود . چارلز مور(Charles More) مي گويد : «وقتي از يك كف و سقف و چهار ديوار ، يك اطاق ساخته مي شود ،‌در كنار اين شش عنصر ، يك عنصر هفتمي هم وجود دارد كه فضا است و اين عنصر اثري بيش از عناصر فيزيكي دارد كه فضا توسط آنان ساخته شده است . اما كيفيت اين فضا در وحلة اول تابع عناصر متشكله آن و ارتباط اين عناصر با هم است و اين عوامل خود تحت تاثير مشخصه هاي ذيل هستند :

الف-ابعاد عناصر

ب)موقعيت عناصر نسبت به يكديگر

ج)نوع عناصر : جنسي ، سطحي ، بافت و رنگ

د) بازشو ها يا گشايش ها در عناصر

فضاي معماري چه نوع فضايي بايد باشد ؟

تاكنون نظريه هاي متعددي دربارة فضا ارائه شده است . مسلم است كه فضاي معماري زير مجموعة مبحث بزرگتري تحت عنوان فضا است . كريستين نوربرگ شولتز در كتاب هستي ، فضا ، معماري به غير از فضاي معماري از ۵ نوع فضاي ديگر سخن مي گويد :

۱-فضاي عملي يا فضاي پديده هاي طبيعي و بيولوژيكي ؛

۲-فضاي ادراك و جهت يابي آني انسان در محيط ؛

۳-فضاي هستي مربوط به تصوير و سيماي تثبيت شدة جهان در ذهن انسان ؛

۴-فضاي شناخت جهان فيزيكي كه مربوط به ادراك علمي مي شود ؛

۵-فضاي تجريدي روابط منطقي .

فضاي معماري نوع خاصي از فضا است كه با پنج فضاي فوق به گونه اي مرتبط است . در اين تقسيم بندي مشاهده مي شود كه از ۱ به ۵ ، مسايل از عيني به ذهني ميل مي كنند، به گونه اي كه فضاي پنجم كاملاً ذهني است . معماري به لحاظ خصلتي كه دارد ، بر عكس از جهان تجريد آغاز مي كند و يه عينيت مي انجامد . اولين ايده هاي معماري مي توانند از مسائلي كاملاً تجريدي ماند مباني پروژه ، الگوهاي هندسي يا دياگرام هاي تحليلي كاربريها متولد شوند . در نهايت ، فضاي ساخته شدة محيطي مصنوع و فيزيكي است كه در آن ، علاوه بر پرورش ذهن ، فعاليت هاي طبيعي و بيولوژيكي انسان نيز صورت مي گيرند . بنابراين ، در مراحل مختلف تحقيق يك اثر ، فضاي معماري به گونه اي با تمامي موارد ذكر شده در بالا سر و كار دارد . انسان در فضاي معماري زندگي مي كند ، به فضا فكر مي كند و فضا را خلق مي كند . رابطه انسان با فضاي معماري پيچيده تر از فضاي هنري نقاشي و مجسمه سازي است ، زيرا انسان اين فضا را از درون نيز تجربه مي كند . اين رابطه‌اي است روزمره كه بخش مهمي از زندگي انسان را مشروط مي سازند . بنابراين فضا در معماري ، هدفي نهايي به شمار مي آيد . برونو روي ، منتقد ايتاليايي ، مي گويد : «معماري هنر ساختن فضا است .» ويگدنون در كتاب مشهور خود ، فضا ، زمان ، معماري ، از فضا به عنوان بحث اصلي و مركزي معماري سخن مي گويد . در هر حال ، فضاي محيط طبيعي يا فضاي فيزيكي جهان ، اگرچه در دوره هاي مختلف هميشه به گونه اي سمبليك يا ساختاري ، بر فضاي معماري تاثير گذاشته است تا به امروز ، همواره با فضاي معماري تضادي آشكار داشته است .

شناسايي فضاي ساخت دست بشر در بستر طبيعت همواره بسيار آسان بوده است . طبيعت و معماري هر دو داراي نظم هستند ،‌ليكن نظم اين دو به لحاظ ساختاري كاملاً متفاوت است . انسان در خلق فضا از الگوهاي كلي ذهني بهره مي جويد . همانگونه كه انسان براي شناخت جهان فيزيكي ، جهان ساده تر قواعد علمي را پديد آورده است ، فضاي معماري نيز مربوط به جهان عملي ولي داراي نظمي ساده تر است . آنچه امروزه نظم يا بي نظمي مي ناميم ، در حقيقت به درجه هاي مختلف پيچيدگي يا نظم هاي متفاوت مربوط مي شود .

در هر حال ، عموم معماران «فضا» را اصلي ترين يا يكي از اصلي ترين عناصر معماري مي شناسند . فضاي معماري به بياني توصيف مادي «مكان» يا ظرفي است كه در آن بخشي از فعاليت هاي مربوط به زندگي بشر صورت مي پذيرد . بنابراين ، فضاي معماري با زندگي رابطه اي ناگسستني دارد . انسان هنگاميكه از رحم مادر جدا مي شود در فضايي جديد قرار مي گيرد كه همان فضاي معماري است . فرم و عملكرد رحم دقيقاً پاسخگوي تمامي نيازهاي انسان در اولين مرحله زندگي اوست . معماري نيز حتي المقدور بايد اينگونه باشد .

فضا از بزرگترين دغدغه هاي معماري است . معماري يك «متن» است . متني با كلام ويژه . اما معمار پيش از اينكه متني را با عناصر معماري ، ماده و حجم بنويسد ، آن فضا را در كلمه مي سازد و مي انديشد . چراكه انديشه بيرون كلمه نيست .

ساختن مكان بالاتر از ساختن فضا است و معماري همانا شناختن مكان به عنوان شالودة فضا است . هايدگر معتقد است كه : «فضاها هستي گوهرين خود را از مكان‌ها مي گيرند ، نه از فضا» بنابراين براي ساختن فضا ، مي بايد در صدد مهيا ساختن «مكان» بود . از اين رو است كه معماري در كشاكش با محل و محيط آشكار مي گردد . معماري ، با برپاداشتن يك معماري در يك محل ، بر آن است تا زندگي و روحي تازه به زمين ببخشد و اين «بخشيدن معناي تازه» همانا خلق مكان است كه فضا را در خود دارد . معماري در تلاش احياي «مكان مقدس» است . مكان مقدس ، مكاني متجانس نيست ، مكاني است سويه مند و جهت دار . مكاني كه به وسيلة گردهم آوردن هاي مقدس ويژه گشته . مكاني مقدس ، به واسطة يك اتفاق ازلي ، در زمان ازلي استعلا يافته . نقطه اي است ثابت و برجسته كه خود را از پيرامون خود بر مي كشد . اين مكان ، مقابل مكاني نامقدس قرار مي گيرد كه مكاني است همگن، يكنواخت و بي مركز ، مكاني است كه فاقد سويه مندي است .

از آنجا كه انسان جهان را به واسطه كالبد خود مي فهمد ، و كالبد فيزيكي انسان داراي چپ و راست ، بالا و پايين و عقب و جلو است ، پس انسجام فضا نيز به تبع آن سويه مند  و ناهمگون است .

رايانه در حال فرا گرفتن سراسر جهان است و قابليت هاي آن ، تفاوت هاي ميان فرهنگ ها و شيوه هاي زندگي را زدوده است . شهرها و كشورها هر چه بيشتر شبيه به هم مي گردند و ارزش هاي سنتي رنگ مي بازد . اين نسل به فضاها به صورت مكاني مي انديشد كه در آن  انسان با ماشين ها سخن مي گويد ، جايي كه زندگي و حساسيت انساني از بين رفته است . همه چيز در حال استاندارد شدن است و يكسان‌نگري در تار و پودها تنيده است . معماران به كارهايي مي پردازند كه به وسيلة رايانه ها و فقط بر پايه الگوهاي منطقي رايانه فهم و طراحي شده اند . در اين جا است كه فضاي معماري بي روح و بي جان خواهد شد . اما بايد در مقابل اين افراد جنگيد و بايد به دنبال فضاهايي بر مبناي تفاوت بود . معمار بايد به تفاوت ها امكان دهد تا به تجربه درآيند . بايد در پي خلق مكان هايي بود كه حس كالبد را تقويت كند تا انسان بتواند به واسطة كالبد خود ، حسي واقعي و عيني از فضا داشته باشد . «اگر كاليد از چنين فرصتي محروم باشد ، هيچ تجربة ديگري ممكن نخواهد بود و اگر ارتباطات فيزيكي از بين برود ، در واقع حس زنده بودن از بين خواهد رفت .

بايد جريان زندگي روزانه را ارج نهاد و دنبال فضايي بود كه در آن زندگي روزانه انسان ها امكان گسترش يابد . بنابراين فضاهايي را كه اينگونه برتر از زندگي اند «فضاي زندگي» نام دارند . فضاي زندگي ، هم نيازهاي زندگي روزانه را پاسخ مي‌گويد و هم رابطه ميان انسان و چيزها مدام در خود باز مي سازد . پس ماده و مصالح اهميت مي يابند ، چرا كه يك سوي رابطه انسان و چيزها ماده است .

عنصر مهمي كه مي توان در ساختار فضا از آن بهره گرفت ، نور است . «نور ، سرچشمة تمام هستي است . نور ، در حاليكه به سطح چيزها بر مي خورد ، به آن ها شكل مي دهد وبا انباشتن سايه در پشت چيزها ، به آن ها عمق مي بخشد . چيزها در طول لبة نور و تاريكي انسجام مي يابند و در حاليكه رابطه هاي بينامتني را آشكار مي‌سازند ، شكل ويژة خود را به دست مي آورند و كاملاً به همديگر پيوند مي‌خورند.»

اما امروزه معماري مدرن ، جهاني كاملاً شفاف بنا نهاده است ، جهاني با نور يكسان و اين نور يكسان ، فضا را مي كشد و تا حد تاريكي مطلق فرو مي كاهد . حضور نور طبيعي نسبت بي واسطه اي با «مكان» و «زمان» مي سازد . از يكسو با حضور خود مكان را غنا مي دهد و از ديگر سو ، با تغييرات خود زمان را مي نماياند . اما وجود نور ، از تاريكي است . «نور به تنهايي روشنايي نمي بخشد ، بايد تاريكي باشد ، تا نور، «نور» شود و با جلال و قدرت بدرخشد . تاريكي ، كه تلالو نور را بر مي افروزد و قدرت نور را آشكار مي كند ، ذاتاً بخشي از نور است» . نور واسطة فهم ما از مكان، زمان ، طبيعت و زندگي است .

بي ترديد تجربة معماري متكي به تجربه فضايي است كه جز از تركيب و ارتباط عناصر مكاني بدست نمي آيد . به اين ترتيب معناي مكاني فضا حذف ناشدني است ، در اين مورد انيشتين مي گويد : «فضا به لحاظ فيزيولوژيكي مفهوم ساده تري از مكان را بيان مي كند.» آنچه كه در شعر ، ادبيات و يا موسيقي يا … تحت عنوان «فضا» يا معماري اسم برده مي شود ، بدليل فقدان ساختماني عيني و ملموس جز شبيه سازي معناي فضا و معماري نمي تواند باشد كه البته كاربرد و فايدة خود را دارد . اما در معماري نيز نبايد تنها «ساختمان» و معناي محدود و متعارف آن را مدنظر قرار داد، در معماري شرط تحقق فضا مقدم بر تحقق بنا است . توجه به فضا معماري را سيال و جاري مي كند و توجه به ساختمان ، آن را تكه و منفرد مي سازد .

فهرست

ویژگیهای فضا
مصالح و شکل و ابعاد فضا
انواع فضا
فضای باز
فضای نیمه باز
معماری بر پایه فضا
وحدت بیرون و درون

•فضای خصوصی: •فضاهایی که تنها عده‌ای خاص، حق استفاده از آن فضا را دارند، فضاهای خصوصی نامیده می‌شوند. فعالیت‌هایی که در فضای خصوصی رخ می‌دهد قطعاً با فعالیت‌هایی که در فضاهای عمومی و یا نیمه خصوصی شکل می‌گیرد، متفاوت است. در بین فضاهایی که در سطح شهر وجود دارد، منازل مسکونی از جمله فضاهای خصوصی هستند.

•فضای بسته: •منظور از فضای بسته چیزی نیست به جز همان حجم‌ها و ساختمان‌هایی که موضوع اصلی معماری می‌باشند و عناصر تشکیل دهنده آن عبارتند از: ۱) سقف ۲) کف ۳) جداره‌ها

قیمت فایل فقط ۲,۰۰۰ تومان

خرید

این مطلب را به اشتراک بگذارید ! Digg twitter Facebook cloob Google plus Facenama

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.